چهارشنبه سوری....
شب آخرین سه شنبه سال حاظر شدیم تا بریم خونه باباجی(بابا جون)که مامانی گفت صبر کنید تا ما بیام خونه شما و بعد با هم برگردیم . منتظر شدیم ... مامان جی و خاله عاطفه اومدن... اون هم با دست پر! خاله کلی زحمت کشیده بود و برات یه طبق آماده کرده بود عین طبق یه نوعروس! توش هفت سین داشت و شکلات و آجیل و ماهی قرمز و تتخم مرغ رنگی و شمع و ......و یه پیراهن خیلی خوشگل! انقدرخوشحال بودی که دور اتاق میدویدی و میخندیدی و کیف میکردی. خاله عاطفه به قول الین خانوم منننننونم(ممنونم) بعد با هم رفتیم خونه باباجی . آتیش روشن کردیم و تو هم کلی با آهنگ بری باخ رقصیدی البته به شیوه کردی! از من و ...
نویسنده :
مامان و بابای الین
19:13