یلدا ....
سنجد مامان شب یلدا اولین شب زمستونه که چند لحظه ای تاریکی شب بیشتره . تو این شب همه دور هم جمع میشن و این با هم بودن جشن میگیرن تا سرما و تاریکی تو دلهاشون راه پیدا نکنه. همیشه تو ذهنم این سوال بوده که چرا جای تاریکترین و سرد ترین شب سال طولانی ترین و گرمترین روز سال جشن گرفته نمیشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شب یلدا جمع شدیم خونه مامانی و تا دیر وقت اونجا بودیم و تو هم حسابی شیطونی کردی و از باباجون و خاله عاطفه و مامان و بابا کادو گرفتی .... خوش به حالت مامانی .... از اون وقتایی بود که دلم میخواست که من هم کوچیک بودم و مثل اون روزا از خوردن خرمالوی نیم رس و گس لذت میبردم.
روزی که برای گرفتن این عکسها رفتیم حسابی لذت بردی ....چون تمام چیزایی که تو دکور بود مورد علاقه ات بود مثل بادوم هندی و پسته و از همه مهمتر هندوانه و انار...... خانوم عکاس با سخاوت تمام اجازه داد تا دکور رو بهم بزنی و خوش باشی....
بفرمایید انار....
هومممم هندونه! من عاشقشم! ببینم بابا انتخاب هندونه اش چطور بوده؟؟؟
به به! چه شیرینه... جاتون خالی...
البته تعداد عکسها بیشتر بود که فایل این سه عکس به انتخاب خانوم عکاس در اختیارمون قرار گرفت.