الينالين، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

دخترم الین

روزهای 19 ماهگی....

1390/11/5 19:05
169 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

 دختر گلم تو این چند وقته نشد که به این خونه ات سربزنم .نه اینکه نخوام نه! اینقدر سر کار و توخونه سرم شلوغ بود که ...

خب حالا چند روز گذشته رو جبران میکنم

درست اولین روز ۱۹ ماهگیت باران و خاله مریم و سورنا و خاله سمیه مهمونمون بودن. به ما مامانا خیلی خوش گذشت و فکر کنم به شما سه تا وروجک هم خوش گذشت طوری که تو به هیچ عنوان راضی نشدی ظهر یه کم بخوابی که مبادا لحظه ای از باهم بودنو از دست بدی.خاله سمیه کلی از شما عکس گرفت که من چند تا شو با اجازه اش از وبلاگ سورنا خان کپی کردم . این سومین دیدار شما سه تا فرشته زمینی بود.

 

 

 

بابا برای اولین بار از ما جدا شد و سه روز رفت مسافرت . رفته بود پیش اقا امام رضا ....این سه روز به من و تو خیلی سخت گذشت آخه این اولین بار بود که چند روز ازش جدا بودیم. عصرها وقتی ساعت اومدن بابایی میشد هر بار که صدای در آسانسور میومد میدویدی و پشت در می ایستادی وقتی میدیدی که بابایی نبوده آروم سرتو مینداختی پایین و میرفتی دنبال بازی .... شبها موقع خواب میرفتی و چند بار به اتاقهای دیگه سر میزدی تا بابا رو پیدا کنی آخه عادت کردی که شبها بابا بوست کنه و شب به خیر به هم بگین و بعد بخوابی...... صبحها بعد از بیدار شدن سریع از رو تخت پایین میومدی و میرفتی سراغ عکس من و بابا و باتاکید انگشت رو عکس بابا میذاشتی و با ذوق فریاد میزدی بابا    بابا.... تو این سه روز این کارها  بارها انجام شد ولی وقتی بابایی تماس میگرفت چیزی نمیگفتم تا راحت به زیارتش برسه و اذیت نشه.تعجب میکردم با این همه دلتنگی چرا وقتی بابا زنگ میزد اصلا باهاش حرف نمیزدی و حتی گوشیو دستت نمیگرفتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!

البته دادا و خاله عاطفه و بقیه نذاشتن تنها بمونیم و حسابی سر تو رو هم گرم کردن. اخلاقت هم تو این چند روز خیلی بهتر شده بود و اصلا اذیتم نکردی هر چی بهت میگفتم میگفتی چشم یا باشه!!! خدا شما دوتا رو برای هم و برای من صحیح و سلامت نگه داره.

 

برای اولین بار تو جلسه خانوادگی فامیل بابا شرکت کردی و در عرض چند دقیقه با اداهای شیرین خودت غریبه و آشنا رو شیفته خودت کردی . گفتن لازم نیست که به قول معروف بعد از باز شدن یخت دیگه ننشستی و مشغول شیطنت و بدو بدو شدی.

یه خبر خوب دیگه هم هست که وقتی حتمی شد میام و میگم.......

 

عزیزم وبلاگت رو رمز دار کردم تا چشم بعضی افراد بد طینت بهت نیافته و باعث اذیت و آزار من نشن.

مامانی حالا که دعا کردن یاد گرفتی برای من هم دعا کن تا زود تر دستام خوب بشه و بتونم زود زود اینجا رو برات بروز کنم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم الین می باشد