شناگر کوچولوی من.....
روز جمعه تصمیم گرفتیم بریم استخر. رفتیم دنبال مامان جون . مجموعه ورزشی که در نظر داشتیم استخر کودک هم داشت و من خیالم از بابت تو راحت بود. فقط یه بدی داشت که هر بار میرفتیم اونجا من حسرت به دل شنا میموندم .چون باید کنار استخر کودک میموندم و به خاطر مسایل بهداشتی اجازه اومدن تو استخر کوچولوها رو نداشتم. این بار مامان جون کلی اصرار کرد که من برم شنا کنم و خودش مواظب تو باشه.... قبول نکردم آخه غیر از مواظبت از دیدن آب بازی و ورجه وورجه کردن و شاد بودنت بیشتر لذت میبردم تا اینکه برم شنا کنم . تو همین صحبت با مامان جون بودم که یه دفعه دیدم با کلی زحمت خودت رو از آب کشیدی بیرون و اصرار کردی که بریم استخر بزرگه! هر چی گفتم م...
نویسنده :
مامان و بابای الین
19:36