الينالين، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

دخترم الین

شناگر کوچولوی من.....

1391/9/25 19:36
200 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

روز جمعه تصمیم گرفتیم بریم استخر. رفتیم دنبال مامان جون .

مجموعه ورزشی که در نظر داشتیم استخر کودک هم داشت و من خیالم از بابت تو راحت بود. فقط یه بدی داشت که هر بار میرفتیم اونجا من حسرت به دل شنا میموندم .چون باید کنار استخر کودک میموندم و به خاطر مسایل بهداشتی اجازه اومدن تو استخر کوچولوها رو نداشتم.

این بار مامان جون کلی اصرار کرد که من برم شنا کنم و خودش مواظب تو باشه.... قبول نکردم آخه غیر از مواظبت از دیدن آب بازی و ورجه وورجه کردن و شاد بودنت بیشتر لذت میبردم تا اینکه برم شنا کنم .

تو همین صحبت با مامان جون بودم که یه دفعه دیدم با کلی زحمت خودت رو از آب کشیدی بیرون و اصرار کردی که بریم استخر بزرگه! هر چی گفتم مامانی اون آب برات خوب نیست و برات دلیل آوردم و خواهش وتمنا کردم فایده ای نداشت ...تا اینکه ناجی استخر که شاهد این ماجرا بود گفت چند دقیقه تو بغلت بگیرش و برو اونجا وقتی ببینه که عمیقه و پاهاش به زمین نمیرسه خودش برمیگرده....

بغلت کردم و رفتیم قسمت کم عمق که عمقش حداقل دوبرابر قد تو بود.... میله کنار استخرو گرفتی و بهم گفتی مامانی دممو نگیر ( آخه به باسنت میگی دم!) خودم میتونم.... دستهامو باترس و لرز ازت جدا کردم ولی کاملا بهت چسبیدم تا اگه دستات ول شد زود بگیرمت ولی......

 

مثل کسانی که در حال یادگیری شنا هستن میله کنار استخر گرفته بودی و رو آب دراز کشیدی و شروع کردی به پا زدن!!!

اومدم بغلت کنم ....با دست منو کنار زدی و به یکی دو متر اون طرفتر اشاره کردی و گفتی مامانی من شنا بلدم برو اونجا وایسا بیام بغلت کنم و بوست کنم!!!..... دیگه چشمام گرد شده بود و نمیتونستم همچین اجازه ای بدم ...اما بازم بحث با تو بی فایده بود و رو خواسته خودت اصرار میکردی. همون ناجی دوباره گفت : خانم ولش کن بذار اون کاری رو که میخواد انجام بده .نترس اینجا غرق نمیشه! تو همون چند ثانیه کلی با خودم کلنجار رفتم و آخرش چند قدم ازت دور شدم ..... به راحتی میله استخرو ول کردی و شروع به پا زدن کردی و رسیدی به من .... قیافه من و خانمهایی که اونجا بودن دیدنی بود..... هم ذوق کردم و هم تعجب ...... آخه اصلا تجربه قبلی نداشتی.....

این شد که دیگه راضی به بیرون اومدن از آب نشدی و کلی برای خودت شنا کردی.

فقط چند باری که از ذوق خندیدی و دهنتو باز کردی آب رفت تو حلقت و به سرفه افتادی . خوردن آب استخر کلی منو نگران کرد ولی خدا رو شکر اتفاقی نیافتاد.

وقتی از آب بیرون اومدی انقدر گرسنه شده بودی که دوتا لقمه بزرگ کو کو رو تا آخر با ولعی که هرگز ندیده بودم خوردی.... طوری لقمه گاز میزدی که خانمی موقع رد شدن نگاه کرد و با شوخی گفت : خانم چند وقت بچه رو گرسنه نگه داشته بودی؟؟؟!!!!

اون روز به هممون خیلی خوش گذشت خصوصا من و تو.....

همیشه به بودن و داشتنت افتخار میکنم دختر گلم.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم الین می باشد