الينالين، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

دخترم الین

سی و دو ماهگی......

1391/11/12 19:36
194 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

بعد از چند وقت دوباره دستم به نوشتن رفت....

وقتی چند تا پیغام دیدم که همه گفته بودن عکسها فیلتر شده و دیده نمیشن خودم امتحان کردم ودیدم بعلللله!!! همش فیلتر شده!!! یعنی اون همه زحمت پر!!! دیگه دست و دلم به نوشتن تو بلاگفا نمیرفت

بعدش هم که بهم ریختن چند باره قالب وبلاگ! منم تصمیم گرفتم که عکس کمتر بذارم و بیشتر برات بنویسمو حتما یه بک آپ بگیرم .

 

امروز ماهگرد سی و دومین ماه عمرته عزیزم.

رفتارهای خاصو دلچسبت انقدر زیاد شده که شاید نشه همشو یکجا نوشت. شیطونیها و خرابکاریها هم تقریبا دیگه بی حد و حصره!

بهم ریختن کشوها و کمد ها در عرض فقط چند ثانیه ...... درآوردن کل لباسها تو یه چشم به هم زدن ...... فرار کردن از خوردن غذا به هر ترفند ممکن...... شیطنتهای زمان حاضر شدن برای مهمونی..... دست کردن و شستن هرنوع اسباب بازی داخل لیوان آبی که بهانه تشنگی از من و یا بابایی گرفتی....... امتحان تمامی لوازم آرایش من...... مقاومت برای حمام رفتن و خصوصا شامپو کردن سرت..... به هم ریختن و امتحان تمام برنامه های موبایلم تا زمانی که شارژ باطریش تموم بشه .. قسمتی از شیطونیهای این روزاته که گاها باعث میشه جیغهای بنفشی از گلوم بیرون بیاد که خودمم باورم نشه که این صدای من بود! آخه خودت فکرشو بکن.. بری تو آشپزخونه برای سر زدن به غذا و برای فقط چند لحظه ... برگردی ببینی پذیرایی مرتب شده مثل بازار شامه!  یا اینکه آب تو لیوانی که فکر میکنی برای رفع تشنگی قراره استفاده بشه جهت شستشوی سر دستها و پاها و عروسکها و.... استفاده شده!!!! کاری که من تو حمام نمیتونم با چندین لیتر آب انجام بدم!!!!

با تمام اینها زبونی داری که میتونه هر کاری بکنه... حتی آروم کردن یه مامان عصبانی در حد انفجار.....

مثلا مامانی یا بابایی ممنون که برام اسباب بازی خریدین.... ممنونم که منو پارک بردین... مامانی خوبم تپلم خییییلی دوست دارم عزیزم!..... جملاتی که از شنیدنشون هم تعجب میکنیم و هم کیف.

دیگه وقتش شده که تو محیط اجتماعی کوچیکی برای یاد گیری و تجربه های جدید قرار بگیری. اون محیط هم جایی نیست جز یه مهد کودک خوب و امن.

بعد از کلی تحقیق در مورد مهد های اطراف اداره به این نتجه رسیدم که فقط یکیشون میتونه تا حدودی رضایت خاطر تو و منو جلب کنه . دیروز که با من اومده بودی اداره تصمیم گرفتم ببرمت اون مهدو ببینی تا اگه خوشت اومد تصمیم نهاییمونو بگیریم .

با بابایی رفتیم و همون دم در تا رنگ درو دیدی گفتی اینجا چه تمیزه مهده منه! آخه یکی از معیارات برای خوب بودن مهد تمیز بودن درشه!!!! بعد از اینکه وارد شدیم سریع اجازه گرفتی و رفتی سراغ اسباب بازیها و ماشین و جامپینگ و استخر توپ و.... صحبتهای من و بابایی با مدیر مهد تموم شد ولی تو نمیتونستی دل بکنی ! خلاصه که با کلی جایزه گرفتن از خاله های مهد و کلی وعده وعید از من راضی شدی که بریم.

من از همون زمان ورود بغض داشتم! شاید به این دلیل بود که دلم میخواست خودم شاهد تمام بازیها و خنده ها و شادیهات باشم.

مدیر مهد میگفت دختر مستقل و زرنگ و اجتماعی هستی که خب درست میگفت وقتی هم بهش گفتم که دیگه پوشک نمیشی و حتی تا حدی تو دسشویی رفتن استقلال داری تعجب کرد و رفتارهات براش جالب بود.

مهد کوچیک ولی تمیز و منظم با محیط شاد و رنگی و مربیهایی مهربون و مودب بود. که فعلا تونسته نظر مثبت هر سه مونو جلب کنه . امیدوارم که وقتی قراره اونجا بمونی همین طور شاد باشی گلم. البته شروع اجرای این تصمیم از دو ماه دیگه است انشاله.

 

ماه پیش به خاطر وابستگیت و بهونه گیری هات بابت شاغل بودنم و عذاب وجدانهای خودم رفتیم پیش یه مشاور کودک متبحر که خیلی بهمون کمک کرد.

هنوزم وقتی دلم نا آرومه بو میکنمت و آروم میشم .... هنوز هم بوی بهشت میدی فرشته کوچولوی من.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم الین می باشد