38 تا 40 ماهگي......
دختر نازم تو این روزا یعنی از سی و هشت ماهگیت تا چهل ماهگی تغیرات زیادی داشتی... مستقل تر و وشیرین زبونتر و منظم شدی.
دختر دقیق و نکته سنجی بودی ولی حالا این نکته سنجی و حساسیت بالا نسبت به محیط اطرافت باعث شده تا درک بهتری نسبت به شرایط و اطرافیانت داشته باشی و ما رو متعجب کنی!
تو چهل ماهگیت مدیر مهد تشخیص داد که میتونی به قسمت دو زبانه مهد منتقل بشی ما هم تصمیم گرفتیم به صورت آزمایشی این کار انجام بشه که خدا رو شکر نتیجه خیلی خوبی داشت.
کلاس باله و قران با اشاره هم برای سنت مناسب بود که برعکس کلاس قران شدیدا به باله علاقه نشون دادی که ما هم ترجیح دادیم بیشتر به علاقه تو اهمیت بدیم تا انتخابهای خودمون.
جدیدا خیلی بیشتر جلوی آینه میایستی و گیره و تل و گلسرها رو به شکلای مختلف امتحان میکنی البته از جوراب شلواری و شال گردن و روسری هم غافل نیستی و کاربریشونو تغیر دادی و به عنوان موهای بلندت ازشون استفاده میکنی!
تو این ماهها چند تا اتفاق شیرین داشتیم .... دیدن دوستت بیتای ناز و مامان گلش برای اولین بار تو قرار پارک مادران ... سفر به شمال و به قول خودت دریای عمو مهدی همراه عموها و زنعموها و دختر عمو لیلا و زینب و حاج بابا و مامان جون.
حالا بریم سراغ عکسای این چند ماه :
بیتا و سورنا و الین در پارک ارم .... انقدر سرگرم شدیم که یادمون رفت عکس بگیریم!
الین و مهد... این عکس به درخواست خودت گرفته شده حالا چرا نمیدونم؟
روز جهانی کودک که تو حیاط مهد یه برنامه نقاشیه مادر و کودک گذاشته بودن البته بهتر بودن اسمش نقاشی کودک و مادر و همه جا می بود چون هیچ جاندار و بیجانی نمونده بود که بچه ها ازش غافل مونده باشن و رنگ نشده باشه حتی گربه همسایه!
یکی از کوچولوها قلمو دستش بود و گوش و موهاتو داشت رنگ میکرد! به موقع رسیدم و الا .....
بدون شرح......
توپ بازی با بابایی و موجها
مراسم تشییع ماهی مرحومی که موجها به ساحل آورده بودن!
به قدری از دنبال موجها دویدن و فرار کردن ازشون لذت میبردی که من رو هم حسابی به وجد آوردی.
کلا عاشق دریا هستی و بیشتر از هرجایی حتی پارک دوسش داری.... مثل مامانی!
دخمل کوچولو بعد از غواصی ....!
اینم دخمل کوچولوی غواص و بابای نجات غواص که فقط فرق سرش خیس نشده!
حالا دیگه خیس نیستم.....
ژستهای پیشنهادی الین خانوم!
ای بادبادک ناقلا! چرا بالا نمیری و دخترمو عصبانی کردی!؟
الین اخمو!
مامان جون و حاج بابا که حوصله ای وصف ناشدنی برای بازی با الین خانوم دارن... همیشه سلامت باشین...
الین وقتی فهمید که وقت مسافرت تموم شده و باید برگردیم... این عکسها به پیشنهاد بابایی گرفته شد تا در آینده ببینی که ....
وقتی بعد از مدتها موهات اندازه خرگوشی بستن شد.... خوشحالیت از این مطلب در جملات نمیگنجه گلم.
بالرین ناز و کوچولوی من .....
نازنینم حیف که وقت کم من نمیذاره تا حرفهای قشنگ و اداهای دلچسبتو کامل ثبت کنم تا یادگاری بشه که سالها بعد از خوندن و یادآوریش لذت ببریم.... نهایت سعیمو میکنم ولی انقدر زیاد هست که من از نوشتن و ثبتشون عاجز باشم .
هنوزم صبحها وقت جدا شدن و خداحافظی دلم میلرزه با اینکه میدونم مهدتو خیلی دوست داری و از بودن کنار همسن و سالهات و یادگیری مطالب جدید لذت میبری.