الينالين، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

دخترم الین

سي و چهار ماهگي....

1392/1/14 19:39
289 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

سنجد خانم سی و چهار ماهگیت مبارک....

تو این ماه کارای جدید تری میکنی. مثل نیشگون ریز گرفتن از قسمت زیر بازوهای من!  ویا لپامو میگیری و میگی جونجوریه من ! معنی این کلمه رو نمیدونم ولی اینکه میخوای نهایت عشقتو به لپ کش اومده من با گفتنش نشون بدی رو میفهمم.

میگی مامان جون خوشگلم (یا تپلم) قربوننننت برم مممممن! وقتی جواب میدم خدا نکنه مامانی میپری و میشینی تو بغلم..... زمانی هم که من قربون صدقه ات میرم با همون لحن خودم میگی خدا نکنه مامان جون.

تو انتخاب و خرید لباس برای من هم نظر میدی و همیشه هم نظرات درسته و من و بابایی به انتخاب و نظرت احترام میذاریم.

شبها زمانی که دسشویی داری به جای اینکه صدام کنی یه پاتو محکم و پشت سر هم میکوبی زمین.

هنوز از شستن سر و صورتت بدت میاد. دوست داری کرم ضد آفتابتو خودت بزنی و همیشه قبل از رفتن به مهمونی به رژلب و پنکیک من حتما ناخنک میزنی!

شدی منشی تلفنی خونه ! اگر موبایل من یا تلفن خونه زنگ بخوره هر جا و درحال انجام هر کاری باشی سریع خودتو میرسونی و جواب میدی ... واااای از موقعی که من قبل از تو جواب تلفن بدم!

هر نوع روسری و شال رو امتحان میکنی و گره زدن روسری هم یاد گرفتی.

وقتی زمان اذان خونه مامان جون هستی خیلی دوست داری که با بابا جون و مامان جون بری مسجد محل و نماز بخونی... تو مسجد هم به خاطر سر کردن مقنعه و چادر نماز طرفدار زیاد داری و موقع برگشتن جیبات پر از لواشک و شکلاته که بهت دادن. وقتی هم تو خونه هستی تا صدای اذانو میشنوی سریع میری سراغ کشوی چادر نماز و سجاده ات و بعد از سر کردن چادر و پهن کردن سجاده اکثر حرکات رو به صورت کامل و صحیح انجام میدی! قامت و قنوت و رکوع و دو سجده پشت سر هم..... واین باعث تعجب منه و برام واقعا جای شکر داره .بعد از اتمام نمازت دوباره سجاده رو تا میکنی و میذاری تو کشو!

تو این ماه صلوات رو هم یاد گرفتی.

لباسهای خودت و دستمالها رو  طوری مرتب تا میکنی که من تشخیص نمیدم خودم تا کردم ویا تو!

خیلی وابسته شدی و تا کوچکترین ناراحتی برات پیش میاد بغض میکنی و تا آروم نشی از بغلم پایین نمیای. حتی اگر از من ناراحت شده باشی بازم میای بغل خودم.

هنوز هم به می می ابراز علاقه میکنی و دوست داری نگاه کنی... یه وقتایی هم بهشون دست میزنی و میگی می می مواظب مامانم باش!

چند روز پیش مشغول کار بودم که متوجه شدم یکی دو دقیقه ای هست که ساکتی... فهمیدم درحال خرابکاری هستی... حدسم درست بود .... از چند لحظه غفلت من استفاده کرده بودی و رفته بودی سراغ قیچی و آینه ! وقتی دیدمت داشتی با اعتماد به نفس کامل موهاتو قیچی میزدی! منو که دیدی با ناز و ادا گفتی دارم موهامو مرتب میکنم!!!!!! خدا رو شکر زود رسیدم و الا.....

سی و چهارمین ماهگرد تولدت مصادف با ۱۲ فروردین و سالروز تولد کسی که خیلی  دوسش داری و اون کسی نیست جز دادا مجتبی.

دادای عزیز من و الین تولدتو تبریک میگیم و امیدواریم که همیشه شاد و سلامت باشی.

 

تو روز ماهگرد تولدت رفتیم زیارت شاه عبدالعظیم و بی بی شهربانو. خیلی خوش گذشت خصوصا به تو. زمان اقامه نماز چادر سر کردی و دیدی که بعضی از خانوما چادرشونو گره زدن ... خواستی چادرتو گره بزنم وشدی این شکلی:

 

 

روز سیزدهم هم همه با هم رفتیم پارک جنگلی کوهسار. کفشدوزک پیدا کردیم و به دقت برگهای سوزنی درخت کاجو مورد بررسی قرار دادی ودر آخر کلی خاک بازی کردی..... واااااای........

 

بابا جون و مامان جون و بابایی که با کلی کلک و زحمت نگهت داشته تا یه عکس بتونیم بگیریم...... جدیدا خیلی سخت میشه ازت یه عکس درست گرفت شیطون بلای من!

تو این روزا کم کم دیگه باید آماده بشیم برای یه مرحله جدید از زندگیمون.... مهد کودک.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم الین می باشد