الينالين، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

دخترم الین

بیست و سه ماهگی.....

1391/2/13 19:19
174 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

دختر گلم بيست و سه ماهه شدي    مباركه.

حالا ديگه يه دختر خانوم شيطون و با نمك و بلبل زبون شدي ملوسكم. از وقتي كه شير نميخوري احساس ميكنم كلي بزرگ شدي و ديگه از حالت ني ني بودن در اومدي.

تو اين ماه خيلي تغير كردي. حرف زدنت خيلي بهتر شده .خودت لباسهاتو انتخاب ميكني . خيلي از غذاها رو كه قبلا حاضر نبودي حتي امتحانشون كني خوب ميخوري . هنوز خوابت خوب و منظم نشده و من فكر كنم اگه وسط يه زمين فوتبال هم بخوابونمت صبح سر از جايگاه تماشاچي ها در مياري!!!. در ورودي واحد رو خودت باز ميكني و از اين بابت كلي خوشحالي.

قدت ۹۱ سانتيمتر و وزنت۲/۱۱ كيلو هستش .با اين حال نون و برنج خيلي كم ميخوري و به نظرم به فكر آينده اي و ميخواي همين طور باربي بموني و من نگران رشدت باشم!

چند روز پيش رفتيم خونه مامان جون . اونجا يه گربه تو حياط هست كه ديگه جزئ عائله بابايي به حساب مياد و بابايي هم در مورد تغذيه اش هيچ كوتاهي نميكنه و هر چي كه بدونه دوست داره براش تهيه ميكنه مثل گوشت مرغ سوسيس و... .  دوست داشتي بهش غذا بدي  هر چي گفتم دخترم خيلي نزديكش نرو گوش نكردي . ميخواستي با دست خودت تو دهنش غذا بذاري و البته حين غذا دادنش باهاش بازي كني و سر به سرش بذاري كه يه بار كه گوشت رو بردي نزديك دهنش و بعد كنار كشيدي! گربه هم كه ميخواست از دستت غذاشو بگيره چنگولش خورد به دستت! نه گريه كردي و نه فرار    فقط بهت زده نگاش ميكردي و اين من بودم كه تو سر زنان و فرياد كنان بغلت كردم و ديدم دوتا خراش خيلي كوچيك رو دستت زده سريع دستتو بتادين زديم و با صابون شستيم ولي دلم راحت نشد و به اصرار خاله عاطفه همراه دادا برديمت دكتر . خدا رو شكر واكسنهاتو كامل زده بودي و من يادم نبود كه يكي از اونها واكسن كزاز بوده. دكتر هم بهمون اطمينان خاطر داد كه مشكلي پيش نمياد و خيالمون راحت شد . تو راه برگشت از اين ميترسيدم كه نكنه ديگه از گربه بترسي و اين ترس تا بزرگسالي همراهت باشه و وقتي گربه اي داره خرامان خرامان از سر يه كوچه رد ميشه تو جرات نكني پا تو اون كوچه بذاري! ولي وقتي رسيديم خونه با بايي و دوباره اون گربه بد جنسو ديدي گفتي ماماني گوشت بده گذا بدم به گربه!!!!!!!!!!!!!!!!! با چشماني گرد شده از تعجب خدا رو شكر كردم كه نترسيدي و فقط برات تو ضيح دادم كه گربه براي گرفتن غذاش از دستت مجبوره كه چنگالهاشو باز كنه وممكنه بازم به دستت بخوره پس زياد نزديك نرو كه گفتي چشم. حقا كه دختر خودمي! آخه منم سابقه گربه كشي و گربه آزاريم زياده!

بعضي از كلماتو خيلي بامزه ادا ميكني مثلا

پهلوان(رستم پهلوان تو شعر جوجه طلايي)...........پهبلان

عمو صادق..................................................عمو صاقد

كباب........................................................كباك

يازدهم ارديبهشت ماه هم خونه خاله سميه بوديم و حسابي با دوستات بازي كردي .خيلي بهمون خوش گذشت وكلي هم باعث زحمت خاله سميه شديم . اين وسط با استفاده از مهمون نوازي خاله سميه كلي كاكائو خوردي كه انرزيتو زياد كرد و با اينكه صبح ساعت نه بيدارشده بودي و ظهر هم نخوابيدي تا چهار صبح بيدار بودي!

دختر نازم  الينم خيلي دوستت دارم و عاشق تك تك اداها و خنده هاتم . آرزوم اينه كه بتونم مادر خوب و لايقي براي دختر باهوش و فهميده اي مثل تو باشم.

 به به چقدر اسباب بازی داره سورنا

 

از راست به چپ :الینم  سورنا خان   آوینا گلی   سوژین ملوس  

یه ژست برای خاله سمیه عکاس بگیرم 

الین خانوم در حال ابراز محبت به دوست خوبش باران جون 

 کیک (تیرامیسو) بیست و سه ماهگی برای چهارتا عسل

 یک الین تازه از شیر گرفته شده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم الین می باشد