الينالين، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

دخترم الین

كارمند كوچولو.....

1391/5/31 19:30
222 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

چند روزي بود كه ميگفتي ماماني نرو سر كار ... پيشم بمون....

گاهي وقتها هم به گفتن اين حرف راضي نميشدي وتو بازيها و شعر خوندنها و ... ميخواستي یه جوری اين مطلبو به من برسوني.

شبها از ترس اينكه صبح نرم سركار دستمو ميگيري و صبحها با كوچكترين حركت من از خواب بيدار ميشي و دوباره تكرار ميكني مامان نرو سر كار .منم مجبور ميشم مرخصي ساعتي بگيرم و يه كم ديرتر برم و پيشت بمونم تا دوباره بخوابي.

 

موقع بازي وقتي با عروسكات حرف ميزني ازشون ميپرسي مامانت رفته سر كار ؟ تو هم تنها موندي؟ آخخخخي!  تمام اين مكالمات هم طوري انجام ميشه كه من حتما بشنوم و متوجه بشم.

يه كتاب شعر به نام مامان مهربونم داري كه تقريبا حفظ شدي . کتابو میاری ميذاري جلوم وميگي مامان بخون. شروع ميكنم به خوندن ولي وقتي به سطر سوم ميرسم خودت شعرو تغیير ميدي و اينجوري ميگي :

 

شب كه چراغ خونه ميشه دوباره خاموش

مامان جونم ميگيره سرم رو توي آغوش

مامان پيشم ميمونه تا من خوابم بگيره

........ادامه شعر جملات ديگه ايه ولي تو اينجور تغييرش ميدي كه:

مامان پيشم ميمونه ... سركار نميره

تا من خوابم بگيره

دست منو ميگيره

.

.

.

وبا اين كارات دلمو خون ميكني و گاهي منو سر دوراهيه رفتن و نرفتن ميذاري.

يه دفعه وقتي خواستتو تكرار كردي  جواب دادم :

ماماني اگه من نرم سر كار كه نميتونم برات جي جي و قاقا و اسباب بازي بخرم.

خيلي محكم گفتي : ماماني تو نيو(نرو) سركار.... بابايي صبح ميره سر كار عصر برگشتني برام جي جي و قاقا ميخره مياد خونه!!!!

چي ميتونستم بگم!

خاله عاطفه گفت شايد وقتي من ميام سركار تو فكر ميكني من ميرم پيش يه ني نيه ديگه! مثل پرستارت !وشايد به اين دليل بي تابي ميكني. آخه وقتي كسي به پرستارت زنگ ميزنه ميگه سر كارم واز صبح مياد پيش تو . تصميم گرفتم يه روز پنج شنبه كه ساعت كاري كوتاه تره بيارمت اداره تا ببيني وقتي ميام سر كار ني نيه ديگه اي در كار نيست!

صبح با كلي اشتياق و هيجان آماده شدي و با من و بابايي راه افتادي. وقتي رسيديم اول سراغ خاله الهامو گرفتي و بعد كه كم كم با بقيه همكارام آشنا شدي شروع كردي به بازي و شيطوني و حتي شوخي كردن و سربه سر گذاشتن همكاراي من خصوصا خاله تهمينه .

بعد از اون هم رفتيم آرايشگاه. بي صبرانه منتظر بودي كه نوبتت بشه و يه بار هم از خانومه آرايشگرپرسيدي موهاي منم رنگ ميكني؟؟؟؟ تا اينكه نوبتت شد و سريع رو صندلي نشستي و موهاتو كوتاهو مرتب كردن.

 

امروز بعد از دو روز تعطيليه عيد فطر اومدم سركار و نگرانم كه وقتي بيدار ميشي و ميبيني كه من نيستم چه عكس العملي نشون ميدي؟؟؟

 

كارمند كوچولو و خرگوششش

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم الین می باشد