الينالين، تا این لحظه: 13 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره

دخترم الین

مهربون من.....

1391/5/19 19:29
139 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

از وقتي دو سالگيت تموم شده رفتار ها و حركات و .... خيلي عوض شده و گاهي وقتها از كارات و حرفات تعجب ميكنم. خيلي مهربون و يه كم لجباز شدي . عاشق اين هستي كه كسي بياد خونمون مهموني .اونوقته كه يه دور شادي و جيغ دور خونه ميزني و بعد همه اسباب بازيهاتو دراختيار مهمونت ميذاري.

 

با خودم فكر ميكردم اين اندازه كه من دختر نازمو دوست دارم آيا اونم منو دوست داره كه خيلي زود جواب گرفتم .

جمعه صبح برعكس روزاي ديگه كه تا ساعت ۱۰ ميخوابيدي ساعت ۸ بيدارشدي .من خوابم ميومد و دلم ميخواست بيشتر بخوابم . براي اينكه متوجه نشي كه من بيدارم و دوباره بخوابي چشمامو باز نكردم ولي زير چشمي نگاهت ميكردم. يه كم سر جات نشستي و اطرافتو نگاه كردي يه دفعه متوجه شدي كه ملافه ام كنار رفته ..... خيلي آروم اومدي و ملافه رو روي پاهام كشي ديدي .... احساس كردم داري يه چيزي باخودت زمزمه ميكني ...... دقيق تر گوش دادم و شنيدم كه وقتي ملافه روي پاهام ميكشيدي گفتي ماماني قربون دست و پاهات برم ..... مامان گلم.... بعد اومدي و روبروم خوابيدي از شوق اين حرفات يه قطره اشك از چشمم چكيد .... اومدي جلو و آروم گفتي گريه ميكني؟؟؟ منم گريه ميكنمااااا! ديگه نتونستم طاقت بيارم و محكم بغلت كردم ... سرتو از تو بغلم آوردي بالا و گفتي ماماني دوستت دارم ..... بالاخره بيدار شدمو كلي چلوندمت!

چند روز پيش هم ظهر خونه مامان جون يه كم دراز كشيدم ولي به خاطر خستگي و كم خوابيها سريع خوابم برد. مامان جون وقتي بيدار شدم گفت قدر اين دختر مهربونتو بدون  ! پرسيدم چطور؟؟؟؟ جواب داد وقتي خواب بودي ديد ملافه روت نيست گفت مامانيم حلاف(لحاف) نداره سرما ميخوره!  يه كم اطرافشو نگاه كرد ديد چيزي به عنوان ملافه پيدا نميكنه ..... يه دفعه رفت سراغ قلاب بافيهاي روي پشتيها!  به سختي كشيدشون جوري كه بعد از آزاد شدن ناگهاني قلاب بافي از رو پشتي محكم خورد زمين.... آروم اومد و اون قلاب بافي انداخت روي بدنت و گفت حلاف انداختم ديگه سرما نميخوري......

 

قربون دستهاي مهربونت برم كه هر چي ميبو سمشون سير نمشم دختر كوچولوي من.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم الین می باشد