میخوام برات بگم...
مامانی امروز میخواستم از شب نخوابیدنها و شیر خواستنها و گریه های شبونه ات و خستگی های خودم برات بگم. برات بگم که وقتی شبها تا ساعت ۱ بیداری و تازه با کلی مراسم میخوابی، دوست داری مامان کاملا در دسترس واختیارت باشه که هر وقت دوست داشتی نه برای رفع گرسنگی بلکه برای اطمینان خاطر از اینکه پیشت هستم شروع به مکیدن و خوردن شیر بکنی ، قیافه من، صبح که باید برای سرکار رفتن آماده بشم دیدنیه! البته عزیز دلم تو این سن حق توست که دوست داشته باشی که شب و روز در کنارت باشم تا احساس امنیت داشته باشی و حالا که چند ساعت از روز رو کنارت نیستم شب تلافی کنی . این خستگی روزانه باعث میشه یه وقتایی شبهاخسته تر از قبل بشم و... میخ...
نویسنده :
مامان و بابای الین
15:34